عصرِ پاییزی



 

سلاممممم علیکممممممم:D 

حالتون چطوره؟!;) 

من اومدم با زنگِ درس زندگی ;) بخونید:

 

هیچ قدم کوچکی بی‌اهمیت نیست. قدم‌های کوچکمان را بی‌ارزش نبینیم. مهم نیست به هدف برسیم یا نه، همین که در مسیرمان یک قدم هم به هدف نزدیک‌تر شویم یعنی حرکت. هیچ حرکتی بی‌ارزش نیست. اگر مدام فقط به هدف رسیدن» را در نظر بگیریم لذتِ تلاش و شکست و حرکتِ دوباره را از دست میدهیم. 

به نظرم هدف‌ِ ما نباید رسیدن به هدف باشد، بلکه باید در مسیرِ هدف به جلو حرکت کردن باشد. 

حرکت کردن و با ارزش شمردن هر قدمِ کوچک در ما رضایتِ درونیِ طولانی ایجاد میکند چون احساس بهتری نسبت به خودمان و انسجامِ شخصیتمان و قدرت‌مان خواهیم داشت.

فقط در مسیر هدفتان حرکت کنید.

اگر باید از رابطه‌ای بیمارگونه و ازاردهنده خودتان را نجات دهید، فقط به سمتِ هدفِ بیرون آمدن از رابطه خودتان را تقویت کنید و هر روز یک قدمِ کوچک بردارید. 

 

همین قدم‌های کوچکِ هر روزه، اعتیادِ شما به رابطه‌ای بیمار را کم میکند و به شما قدرتِ درونی میدهد.

اگر میخواهید ورزش بخشی از زندگی‌تان شود، فقط هر روز یک قدمِ کوچک در راستایِ فعالیت بدنتان بردارید. به ورزشکار شدن فکر نکنید، به اینکه بتوانید هر روز فقط کمی ورزش کنید فکر کنید.

اگر میخواهید رابطه‌ای پایدار را تجربه کنید

 

فقط هر روز روی صمیمیتان با آن فرد کار کنید، تصاویرِ مجازیِ اغراق شده و فیلم‌های خوش‌رنگ هالیوودی را فراموش کنید و فقط هر روز کمی وقت بگذارید و به چشم‌های فردی که دوستش دارید نگاه کنید و کمی برای هم وقت بگذارید.

اگر میخواهید فردی مستقل باشید فقط کافی‌ست هر روز کمی بر روی توانایی‌ها و استعدادهایتان کار کنید و در مسیرِ کشف خودتان باشید. در مسیرِ کار پیدا کردن و دوره‌های تخصصی گذراندن، همین قدم‌های کوچک، آرام آرام شما را تبدیل به فردی مستقل میکند.

ادامه مطلب



هرکی این پستو خوند یه قول بهم بده اینجا یا تو یه دفتر شروع کنید

یه لیست بنویسید که هر سطرش با این کلمه شروع شه:

چقدرخوبه که.

چقدر خوبه که میتونم هنوز بخندم وبخندونم:D 

چقدر خوبه که خانوادم رو دارم

چقدر خوبه که کلی دوست باحالو دوست داشتنی دارم;) 

چقدر خوبه که کودک درونم هنوز شیطونی میکنه:P 

چقدر خوبه به آینده امیدوارم:) 

چقدر خوبه که

شما بگید؟


بیاید قدر خوبیاوداشته های زندگمونو بدونیم:) 


قطعا غم ودغدغه وجود داره ولی تمرکز روی نکات مثبت وداشته هامو باعث حال خوبمون میشه باعث میشه که قویتر وباحال بهتر ادامه بدیم ;) 


پ.ن۱:گُلا قچنگن؟

تقدیم باعخش:D 

پ.ن۲:وی میخواد کوتاه سخن بگوید ولی بلد نیست:P 

پ.ن۳:وی کودک شیطونی بیش نیست

گفتم بدونید قراره یه کودکو تحمل کنید:D 

پ.ن۴:وی پی نوشت میدوسته:D 

پ.ن۵:شماهم پی نوشت میدوستید؟:P 

پ.ن۶:بازم منتظرید حرف بزنم؟:P 






منو بی خوابیام همین الان یوهویی ساعت ۴:۳۰:D 

داشتم اینستا میچرخیدم یهو دینگ ذهنم زنگ زد:

+بله ؟

-میگم تو یه پیج پابلیک یکماه پیش نزده بودی!؟

+هوم؟اوهوووومم آره آره

-چی شد؟!

+چه بدونم:/ نومودونم ،یادم نمیاد:| وایسا یه دقه چک کنم  ببینم هست یانیست

.

.

‌.

نیستش:/ شاید پاکش کردم یادم نمیاد:) 

-اسمش چی بود؟

سرچش کن.

+اوهوووم آفرین عجب مخی هستیا;) ولی اسم دقیقش یادم نمیاد:/ الان میگردم ببینم پیداش میکنم

.

‌.

.

آهاااا یافتمش:D 

-خوبه.خب حالا واردشو

+هان؟؟!اسمش یادم نمیومد پسوردش یادم بیاد؟:/ 

-یعنیبوق بوق بووووووق تواون حافظت که هی ادعاتم میشه سرش:/ 

+بی ادبیا:/ چه کنم مهم نبود برام یادم بمونه:( 

-تست کن تو همه پسوردات ترکیبی از اسمتو تاریخ تولدته بسکه خنگی:/ 

+اولندش خودت خنگی دومندش تو کار من انقد فضولی نکن روتو کن اونور تا پسوردمو بزنم:P 

.

.

.

بیا بیا وارد شدممم:D 

أأأأأ اینجارو دختر، دوتا دایرکت دارم:P 

۱۵تا کامنت:D 

چقدم فالووم کردن:D 


ادامه مطلب



امروزگفتم یه شعردروصف حالم بسرایم بذارم وبلاگم، خط اول راحت اومد تو ذهنم نوشتم:

تمامِ من، برای تو.تویی که جانِ من شدی.

عجیبتر بقیشم خیلی زودسرودم.

ز عشق تو، چه بی قرارم

نترس! از این وابستگی.از عادت و دلبستگی.که بی تو من، نفس ندارم

به خودم اومدم دیدم عه آهنگ فرزادفرخ بودکه:/ 

دوباره تلاش کردم.

بماند که میشد کنارم بمانی نماندی / بماند که کار دلم را به حسرت کشاندی

همه دلخوری های ریز و درشتم بماند / غروری که آن را به پای تو کُشتم بماند

ادامه مطلب



تصورم از خودم وقتی قضاوتم میکنن بهم میگن واقعا خیلی بچه ای:) 

به این ناژی:) مگه بده؟:P 


یه مدت ذهنم درگیر قضاوتا شده بود.وبدجور بهم ریختم.ولی دارم این قضاوتایی که داشت باعث حس بد به خودم میشدو دونه به دونه برا خودم حلشون میکنم تا خودمو پیدا کنم.

عجیب بعضی قضاوتا وحرفا حال آدمو میگیرهاااا وبدجوربه مرور تاثیرمیذاره.

چارلی چاپلین میگه

نسبت به حرف‌هایی که میشنوی بی دقت باش، شاید از دهانی بیرون آمده که قبل از حرف زدن به آن فکر نکرده .!


من اینو یاد بگیرمو جا بندازم برا خودم خیلی حالم بهتر میشه.

چرا آخه آدمو درک نمینوماین قضاوت میکنن برچسب میزنن به آدم

:( 

یعنی بعضیا بمب انرژی منفی وحال بدن

کافیه حرف بزنی صدمدل برچسب به آدم میچسبونن

انگار که خودشون هیچوقت بالا پایین روحی وکلافگی ناراحتی ودلخوریو عصبانیتو تجربه نکردن!

وکلاً باهمه این چیزا بیگانن!!!




همه این چیزا زیر سر آمریکاستا

جا داره بگم

مگ بر آمریکا

مگ برامریکا:D 

یه پست بدون شوخی نمیتونم بزنم

چقد بچه ام واقعا:))))






ن زیبا !

ن زیبا شبیه پرنسس های دیزنی لند و باربی نیستند شبیه واقعیتن

شبیه زنی که گاهی دست های خیسش را با دامنش پاک می کند، واشک هایش را با سر آستین ش

نه چشمان آبی دارند  

نه ناخن هایشان همیشه لاک زده  

نگران پاک شدن رژ لب هایشان هم نیستند

ن زیبا ، نی هستند که خود را باور دارند و می دانند که اگر تصمیم بگیرند قادر به انجام هر کاری هستند، 

در توانایی و عزم یک زن که مسیرش را بدون تسلیم شدن در برابر موانع طی می کند، 

شکوه و زیبایی وجود دارد

در زنی که اعتماد بنفسش از تجربه ها نشأت می گیرد، 

و می داند که می تواند به زمین بخورد، 

خود را بلند کند و ادامه دهد،زیبایی بسیاری وجود دارد


پ.ن:

اینجاهم که مخاطب ندارهو نیست کسی بگم دَلام علیکم

مخاطبای قچنگم چطولید؟;) 

خب پس درودیوار وب مینیونا دَلام علیکم:) 

مخاطبای قچنگ نداشته ام، ای وی باور باور باور

خودتونو باورکنییییید:) 


پ.ن۲(شوخی طوری):

شاعر دروصف ن زیبا میگه

ای قشنگ تراز پریا تنها تو کوچه نریا بچه های محل ن عشق منو مین.حالا عشق منو مین:) 

یااون یکی شاعر میگه:

نمره بیست کلاسو نمیخوام بهترین هوشو حواسو نمیخوام من فقط تورو میخوام تورومیخوام اونارو نمیخوام:D 


البته زیادن اینا فقط فلبداهه یادم اومد:D 

خلاصه اینکه میخوایم ازاین آهنگا برامون بخونن وزیبا باشیم باید اعتماد بنفسو باور داشته باشیم :P 

منم که طبق معمولی بی خواب شدمو دارم برا خودم هذیون میگم:D 





 

 

دنیای پیچیده ایست

آنقدررررر با باید و نباید ها بزرگ میشیم

که تازه بعد از ۳۰-۴۰ سال زندگی متوجه میشیم :

کل زندگیمون اشتباهه

باورهامون غلطه

آدم‌های دورمون رو کاش جور دیگه ای انتخاب میکردیم

آنقدرررررر بنده شرایط و کاندیشن های ثابت و از قبل فراهم شده ای هستیم که بعد از ۵۰-۶۰ سال متوجه میشیم :

من مال این زندگی نیستم

من شاید حتی هیچی نیستم و تا حالا خبر نداشتم 

کار و شغلی که سالهاست دارم رو دوست ندارم

مهارتهایی دارم که خودم تا به حال (که دیگه دیر شده) خبر نداشتم

برای شما جوان‌تر ها مینویسم :

خودتون رو تو شرایط ناشناخته و غیر تکراری قرار بدین تا وجهه های ناشناخته خودتون رو بشناسید 

از ناشناخته ها نترسید 

از غریبه ها نترسید

از شغل جدید نترسید

از آدم جدید نترسید

از روابط جدید نترسید

جفت پا بپرید تو همشون 

بنده_شرایط_نباشید

خودتون_باشید

خودمون_باشیم

خودمون_را_کشف_کنیم

با پریدن به آنطرف خودمون ؛ خودهای جدید خودمون رو کشف و زندگی کنیم 

 

(دکترفرجام-روانشناس)

 

​​​​​​

 

 



دلم میخواست بنویسم ولی نمیدونستم از کجا شروع کنم!

خودمو گم کرده بودم.

انقد که حرفای مختلف شنیدم وقضاوت شدم خودمو گم کردم.

امروز یه دوست گذشته منو یادم اورد.

یادم اومد من همیشه اینجوری که حالا قضاوت میشم که بچم نبودم.

الانم نیستم.‌

خواستم گوشه گیر بشم از قضاوتا.

خواستم تنها باشم ازحالِ بداینکه آدمایی رو دوس داشتمو حاضر بودم تا قله قاف برم براشون ولی بودو نبودم ،حال خوب وبدم براشون مهم نبود.

که تواین گوشه گیری وانزوا وخوندن کتاب ملت عشق

به قانون هفتم شمس تبریزی برخوردم؛

دراین زندگانی اگر تک وتنها درگوشه انزوا بمانی وفقط پژواک صدای خود را بشنوی ،نمیتوانی حقیقت راکشف کنی فقط درآینه انسانی دیگر است که میتوانی خودت را کاملاً ببینی!


این جمله خیلی ذهنمو درگیر کرده بود

میگفتم یعنی این منی که بقیه میگن منم!یااینی که خودم فکر میکنم!

امروز که یکی از دوستام باهام حرف زد.

به این نتیجه رسیدم آینه مهمه!

آینه بی قصدو غرض 

آینه ای که درون منو واقعیتمو بشناسه وببینه دوست واقعی اون

 آینه س.

نه هرکسی!


خیلی خوبه روزایی که گم شدیم یه دوست بیاد دستمونو بگیره واز هجوم افکار منفی وقضاوتا نجاتمون بده.

آدمای باشن که یادت بندازن هنوزم معرفت هست.

این روزا شکننده تر از هروقتیم

باورام به آدما دچار تزل شده

واونقدر قضاوت شدم که داشتم خود واقعیمو گم میکردم.

ودچار تردید میشدم درمورد خودم.


قضاوت کردن راحته.حکم صادر کردن وبریدنو دوختنو تن یه آدم کردن راحته

درک نکردن راحته.نفهمیدن علتا وگذشتن ازشونم راحته.

سخته دست گرفتن وقتِ حالِ بد

سخته فهمیدنِ حال بدو مرهم شدن.

تو این روزاست آدم ،آدمای ناب زندگیشو پیدا میکنه

درست وقتی حالت بده مثل همیشه شاد نیستی

یکی تنهات میذارهو دور میشه

یکی قضاوتت میکنه

یکی سرکوفت میزنه

یکی دورت میکنه درست وقتی نیاز داری بهشون.

ولی یه آدماییم که بوی ناب معرفت ومحبت میدن بهت نزدیک میشن.

ببینن چی شده که مثل قبل نیستی.

تردیداتو که ببینن گذشتتوذات خوبتو یادت میارن.

اینا آینه ی حقیقین.

خدایا شکرت بنده ها خوبتو که مثل فرشتن میفرستی سراغم تا بشن آینه قلب ووجودم .



هنوز اونقدر روبراه نیستم که از خلسه تنهاییم دربیام.

ولی به زودی با رجوع به قلب ودرونم اعتماد بنفس سابقمو بدست میارم.



 مانند پرنده ای غریب،نتوانی پرید

مادامی که آن جایی درپوست ِ تخم جان،نترس وبشکن پوست را

به سلامت خواهی پرید!


به سلامت خواهی پرید!:)


ای گل تازه که بویی زوفا نیسـت تــو را 

خبـر از سرزنـش خـار جـفا نیسـت تــو را 

رحم بر بلبـل بی برگ و نوا نیسـت تــو را 

التفاتــی به اسیـران بـلا نیسـت تــو را 

ما اسیر غم و اصـلا غم ما نیسـت تــو را 

با اسیر غم خود رحـم چـرا نیسـت تــو را؟ 

فارغ از عاشــق غمنـاک نمی بایـد بــود 

جان من این همـه بی بـاک نمی بایـد بـود

 

همچو گل چند به روی همه خنــدان باشــی 

همره غیـر بـه گـل گشت گلستـان باشــی 

هر زمـان با دگری دست و گریبان باشــی 

زان بیندیـش کـه از کـرده پشیمـان باشــی 

جمــع با جمــع نباشـنـد و پریشـان باشــی 

یـاد حیـرانــی ما آری و حیـران باشــی 

مـا نباشیــم که باشد که جفای تو کشــد؟ 

به جفا سـازد و صـد جـور برای تـو کشــد؟

 

شـب به کاشانــه اغیار نمی بـاید بــود 

غیــر را شمــع شـب تــار نمی باید بـود 

همه جا با همه کس یـار نمی بـاید بــود 

یــار اغیار دل آزار نمی باید بـود 

تشنـــه خـون مــن زار نمی بـاید بــود 

تا به این مرتبه خونخـوار نمی باید بـود 

من اگر کشتـه شـوم باعث بد نامی توســت 

موجــب شهـرت بی باکـی و خود کامـی توست

 

دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد 

جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد 

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد 

هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد 

این ستمها دگری با من بیمار نکرد 

هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد

گـر از آزردن من هســت غرض مــردن مــن 

مـُــردم، آزار مکـــش از پـی آزردن مـــن

 

جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلـط است 

بر سر راه تو چـون خـاک فتـادن غلـط است 

چشم امیــد به روی تو گشــادن غلـط است 

روی پر گــرد به راه تو نهـادن غلـط است 

رفتــن اولاسـت زکـوی تو فتادن غلـط است 

جـان شیریــن به وفـای تو دادن غلـط است 

تو نه آنـی که غــم عاشــق زارت باشــم 

چـون شود خـاک بر آن خـاک غبارت باشم

 

ادامه مطلب


 


 

 

سلام سلام صدتا سلام هزاروسیصدتا سلام به مخاطبای قچنگم:))

 

خودمم نمیدونم این همه لوس بودنو از کجا اوردم:))))

 

روزتون بخیرو شادیییی:)

من باز اومدم:))

 

الان هرکی ببینه پست زدم اولین چیزی که میاد تو ذهنش اینه که الله اکبرررر بازمحیا رفت سرمنبر:))

یه دعا دست جمعی کنید من کار گیرم بیاد کمتر بیام اینجا برم منبر:)))

 

تست هوش ایندفه آسونتره فقط یکم دقت میخواد همین:)

 

 معلومه دیگه باید بگید چه اعدادی تو شکل هست:)

​​​​​​​اعداد تک رقمی هستن:))

 

 

ببینم چه میکنید دیگهههه؛)

 

امیدوارم امروز شاهد برنده شدن آقایون هم باشیم:)))

 

 

 


 

 

 

 امروز داشتم میرفتم سمت آینه قدی که خودمو تو آینه یه براندازی کردم یه چشمکو لبخند کج خفن طوری به خودم زدم;) 

تودلم این بود:

باباخوشگل وجذاب کی بودی توووو:))))

 

انقد محو خودم بودم که یهو پام گیر کرد به لبه پادری با کله داشتم میرفتم تو  آینه:)))) 

همینقدر شیفته ومحو خودم:/ 

;) 

وهمینقدر سربه هوا‌:D 

 

که یهو یاد ۲۰سالگی وسانحه سقوطم تو دانشگاه افتادم:))

ادامه مطلب


 

هزار ثانیه ی غمگین،هزاران لحظه ی بغض دار،هزاران آدم وهزاران پایان ناخوش» باید،بیان وبگذرن،بایدتموم این هزارها دست به دست هم بدن تا فقط یه لحظه شکل بگیره.یه لحظه »ی تکرارنشدنی.لحظه ای که برای چند ثانیه چشمها رو باز میکنه.ذهن روبه متمرکز ترین حالت درمیاره،پردازش اطلاعات جدید ووصل شدنشون به تموم اطلاعات قدیمی که دراثر تجربیات زندگی به دست اوردیم،به بی نظیرترین حدِ خودش میرسه.وبعد ناگهان دریک لحظه میفهمیم»،خوب میفهمیم که چرا اون هزارتا اتفاق افتاده وبعد هیچ شکی نخواهیم داشت که تموم زندگی"درست" بوده" و"درست" هم ادامه خواهد داشت،حتی بعداز مرگ .

 

پونه مقیمی-روانشناس بالینی

ادامه مطلب


 

 

 

هیچکس درمن جنونم را به تو باور نکرد

هیچکس حالِ منِ دیوانه را بهتر نکرد

 

من همانم که اگر مستم تویی درساغرم

من از آنی که تو درمن ساختی ویرانترم

 


 

سلام سلامممم

حالتون چطوره؟!:)

حالا باز آمــد؛ بویِ مـــاهِ مدرسه

بوی بازی های راهِ مـــدرسه

بوی ماه مهر… ماهِ مهـــربان

 

فصل مدارسه :) عطسه گلم منو به چالش خاطره مدرسه دعوت کرد که یکی دوتا از خاطره های تلخ یا شیرین مدرسه رو تعریف کنیم

اولش بهش گفتم من۶ساله از مدرسه فاصله گرفتم چیزی یادم نمیاد بعد انقد من بچه آرومی بودم(جون خودم) که هیچ خاطره ای ندارم!

بعد یکم فکر کردم دیدم چندتا خاطره بی نمک یافتم:)) خیلی سعی کردم که طولانی نباشه ولی شد:/

 

خاطره 1/دوم دبیرستان/۱۵سالگی:)

ادامه مطلب


 

 

 

پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!

تا که بگویم غم دل بیشتر

دوست ترت دارم از هر چه دوست

ای تو به من از خود من خویشتر

دوست تراز آنکه بگویم چقدر

بیشتر از بیشتر از بیشتر

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویشتر

هیچ نریزد به جز از نام تو

بر رگِ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه اندیشتر

 

پ.ن۱:این شعرایی که میذارم وبلاگ همون روز یهویی بایه اتفاق میوفته تو سرم :)

این شعرم مثل قبلی یه بیتش افتاده بود توسرم .سرچ کردم کاملشو بذارم دیدم آهنگشم خوندن:)

دیشب تا صبح این آهنگ رو تکرار بودو گوش میکردم.دوسش دارم:)

 


 

 

 

 

چند تا وبلاگو خوندم مغزم ایست کرد.قطعاً کامنت میذارم وقتی تونستم مسلط بشم وغمی که باغمتون به دلم نشستو کنترل کنم.

وقتی تونستم به ذهنم نظم بدم برا دلگرمی دادن.

الان تنها چیزی که تو ذهنم اومد این آهنگ بودبرا به اشتراک گذاشتن .

شاید اونایی که وبشونو خوندم کمی بااین موزیک روبراه بشن.

خدا رو داریم رفقا .❤

یه نشدنایی یه نرسیدنایی یه دردایی شاید برااینه که از خدا دوریم.شایدم نزدیکیم ولی هنوزم باید نزدیکتر بشیم.

اگه یکیو دوست داشته باشی واون بهت محل نده چیکار میکنی؟

ادامه مطلب


 

سلام سلامممم

صدتا سلام هزارو سیصدتاسلام مخاطبای قچنگم چطورییید؟:)

بهتون بگم مخاطبای قچنگم

لوسه؟:)

قچنگیددیگه:)

دخترا به صف بشید همتونو یکی یکی ماچ کنم ببینمتون انرژی بگیرم

آقایون وبلاگم به صف بشن ازاین گلا با کمال احترام تقدیم میکنم:)

 

بعد از چند روزسکوت بسم الله:)) قراره پرحرفی کنم اگه آمادگیشو دارید تا بگم:))

بگم؟میگم:)

ادامه مطلب


 

 

 

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید

گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز

گفتا ز خوب رویان این کار کمتر آید

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم

گفتا که شب‌رو است او، از راه دیگر آید

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد

گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد

گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت

گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد

گفتا مگوی با کس تا وقت آن درآید

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد

گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید

​​​​​

ادامه مطلب


 

سلام

 باعرض تسلیت عاشورای حسینی .

انشاالله عزاداری هاتون قبول باشه.

 

چندشب پیش نزدیک اذان صبح بود وگیج خواب بودم یه سر رفتم اینستاموچک کنم دیدم ترانه سرایی که دنبالش میکنم وترانه سرا وشاعر بسیاااار باعلم وخفنین وترانه خیلی از آهنگای خوب ومعروفم گفتن(احمدامیر خلیلی)استوری گذاشتن

استوریادرموردموضع عشق بود وپرسشو پاسخ ودرنهایت جواب خودشون هرچی میخوندم چون ذهنم خسته بود خیلی خوب متوجه نمیشدم برااینکه برام جذاب ومهم بود وازاونجاییکه من هستم یک عدد بچه پرو:))

دایرکت دادم بهشون که میشه این استوریا رو نگه دارید تا فردا بخونم من الان خوابم میاد نمیفهمم وتشکر کردم:)))

آخه بعضی وقتا استوریا رو ۲۴ساعت نگذشته پاک میکنن :)

صبح که خوندم یه قسمتای مهم واصلیشونوشتم تو دفترم که اینجا براشماهم بذارم:)

این چندروز خیلی وقت آزاد نداشتم دیگه امروز گفتم حتممما باید بذارم

امیدوارم شماهم دوست داشته باشید:)

ادامه مطلب


 

 

 

 

تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم 

تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو

بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!

ادامه مطلب


 

هزار ثانیه ی غمگین،هزاران لحظه ی بغض دار،هزاران آدم وهزاران پایان ناخوش» باید،بیان وبگذرن،بایدتموم این هزارها دست به دست هم بدن تا فقط یه لحظه شکل بگیره.یه لحظه »ی تکرارنشدنی.لحظه ای که برای چند ثانیه چشمها رو باز میکنه.ذهن روبه متمرکز ترین حالت درمیاره،پردازش اطلاعات جدید ووصل شدنشون به تموم اطلاعات قدیمی که دراثر تجربیات زندگی به دست اوردیم،به بی نظیرترین حدِ خودش میرسه.وبعد ناگهان دریک لحظه میفهمیم»،خوب میفهمیم که چرا اون هزارتا اتفاق افتاده وبعد هیچ شکی نخواهیم داشت که تموم زندگی"درست" بوده" و"درست" هم ادامه خواهد داشت،حتی بعداز مرگ .

 

پونه مقیمی-روانشناس بالینی

ادامه مطلب


مرد فقیری بود

دست و بالش تنگ بود

دارو ندارش یه قالیچه بود که اونم یه گوشه اش سوخته بود.

این قالیچه رو گذاشت رو شونه اش و راهی بازار شد که بفروشه و بزنه به زخم زندگیش!

ولی هرجا میرفت بهش میگفتن این قالیچه اگه سالم بود ازت ۵۰۰میخریدیم.!

ولی حالا که یطرفش سوخته اس ۱۰۰تومن!

ادامه مطلب


بیا تا قدر یکدیگر بدانیم / که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم

بیا پیمان یاری بند یارا /درخت دوستی را بر نشانیم

مزن زخمه دلی را ، بازبانت / حدیث عشق ، خواندن میتوانیم

جهان داور نبخشیده ثباتی / مکن تکیه ، مسافرها درانیم

کهنسالی و خردی بی تفاوت / مگو حالا که ما خیلی جوانیم

یدک ، چون نام آدم را کشیدیم / ز حیوانی جدا باید بمانیم

چو باران باش ، بخشنده به هرجای / که ما هم جوهری از لامکانیم

اگر سنگی به راهی بود بردار / براین خصلت چو بوده ، جاودانیم

به خلق ما ، خدا کرده مباهات / غباری از وجودش بی گمانیم

ببخشیداو ، ببخشاییم ما هم /که از بخشایش او با نشانیم 


 

سلامممم من اومدمممممم

ادامه مطلب


سلام سلام:)

چطورید؟

 

هفته پیش گفتم

پدربزرگ نیک برگردن من پست سرگرمی میذارم شیرینی برگشتشون:)

که خدارو شکر برگشتن:)

البته هرکی بخواد بی دلیل بره همینه به اصرار نگه میدارم:))مگه من میذارم الکی الکی بذاریدبرید منو تهنا بذارید:))

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام سلام:)

اومدم یه  قسمت از یه کتابیو بنویسم ویه آهنگ بذارموبرم !اصلاً هم نمیخوام پرحرفی کنم

همه چی هم آرومه ماچقد خوشحالیم مگه نه؟:/

بخونیم:

 

علاوه براین اسارتها،بردگی های تحمیلی دیگران راخواهی شناخت:

بردگی های ناشی از هزاران هزار ساکن لانه ی مورچه هارا،عادتهایشان وقوانینشان !تصورش را نمیتوانی بکنی که تقلید از عادت هایشان واحترام به قوانینشان ،تا چه حد خفقان آور است .اینکار را نکن آنکار را نکن،اینچنین وآنچنان بکن.

واین وضع ،اگر وقتی درمیان آدم هایی مهربان وآشنا بامفهوم آزادی زندگی میکنی قابل تحمل است ،هنگامی که زیر یوغ زورگویانی به سر میبری که حتی از لذت اندیشیدن به آن محرومت میکنند به یک جهنم بدل میشود.

ادامه مطلب


 

این منم در آینه، یا تویی برابرم؟

ای ضمیر مشترک، ای خودِ فراترم!

در من این غریبه کیست؟ باورم نمی شود

خوب می شناسمت، در خودم که بنگرم

این تویی، خود تویی، در پسِ نقابِ من

ای مسیح مهربان، زیر نامِ قیصرم!

ای فزونتر از زمان، دورِ پادشاهی ام!

ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم!

نقطه نقطه، خط به خط، صفحه صفحه، برگ برگ

خط رد پای توست، سطرسطر دفترم

قوم و خویش من همه از قبیله ی غم اند

عشق خواهر من است، درد هم برادرم

سالها دویده ام از پی خودم، ولی

تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم

در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف

گم شده چو کودکی در هوای مادرم

از هزار آینه تو به تو گذشته ام

می روم که خویش را با خودم بیاورم

با خودم چه کرده ام؟ من چگونه گم شدم؟

باز می رسم به خود، از خودم که بگذرم؟

ادامه مطلب


سلام سلام:)

 

من اومدمممممم

طبق معمولم خودشیفته طور وارد شدم

گفتم به رسم امشب باهم حافظ بخونیم ،شعری رو گذاشتم که با دیوان حافظ خودم که یادگاری وهدیه دوستمه تفأل زدم بهش:)

اگه دوست دارید میتونید بانیت بخونیدش:)

من که پیشنهاد میکنم با نیت بخونید 

چشماتونو ببندید همون چیزی که الان براتون مهمتره وقلب یا ذهنتونو درگیر کرده نیت کنید بعد بخونیدش باشه؟:)

ادامه مطلب


سلام سلام:)

چطورید؟

 

هفته پیش گفتم دوست عزیزم برگردن من پست سرگرمی میذارم شیرینی برگشتشون:)

که خدارو شکر برگشتن:)

البته هرکی بخواد بی دلیل بره همینه به اصرار نگه میدارم:))مگه من میذارم الکی الکی بذاریدبرید منو تهنا بذارید:))

ادامه مطلب


هوالعشق

 

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ یُرْ‌زَقُونَ

 

آدم‌ها در زندگی بنده انتخاب‌هایشان هستند. انتخاب‌هایی که رهایشان نمی‌کنند تا آخر عمر.

.

مثلا تو. همین تویی که دیشب در بغداد از دست ما رفتی. تو می‌توانستی در ۲۳ سالگی، همان وقت که برای اداره آب و فاضلاب کرمان کار می‌کردی، بگویی جنگ به من هیچ ربطی ندارد. بگویی من کلی آرزو دارم برای زندگی‌ام. بگویی تازه اول جوانی‌ام است. ولی خب این‌ها را نگفتی. نگفتی و بلند شدی و رفتی مهاباد.

.

جنگ در کردستان که تمام شد می‌توانستی بگویی حالا دیگر خسته‌ام یا دینم را به این مملکت ادا کردم و یا از همین حرف‌ها ولی خب نگفتی و رفتی جنوب با بچه‌های کرمان و لشکر ۴۱ ثارالله رو تشکیل دادی و هشت سالی هم آنجا جنگیدی.

.

جنگ ایران و عراق که تمام شد بعضی از همرزمانت برگشتند و رفتند درس خواندند، برخی تمدار شدند، برخی کار اقتصادی شروع کردند اصلا ولی تو برگشتی کرمان و این بار انتخاب کردی که فرمانده لشگری باشی که قرار است در جنوب شرق ایران با قاچاقچیان مواد مخدر بجنگد.

ادامه مطلب


 


زیبایی تو مثل قرص ماهیدور از تو باشه رنگ سیاهی

تولد تولدت مبارکبخندی تو همیشه الهی

زاده فصل زمستون چه عزیزی تو برامون

با حضور تو همیشه پر لبخند لبامون

توی این شبای برفی تویی گرمای وجودم❤

روز میلادت مبارک ،ای تمام تار و پودم

ماه دی ماه رفاقت چه عزیز بودن تو❤

از تو شد ستاره بارون،شب زیبای زمستون❄

ادامه مطلب


 هوالعشق

 

 

 

 

خیلی بی تاب بود.ناراحتی در چهره اش موج می زد

پرسیدم :چیزی شده؟

ابراهیم باناراحتی گفت :دیشب بابچه ها رفته بودیم شناسائی،توراه برگشت ،درست درکنار مواضع دشمن ماشاالله عزیزی رفت روی مین وشهید شد.عراقی ها تیراندازی کردندوماهم مجبور شدیم برگردیم.

تازه علت ناراحتی اش را فهمیدم هوا که تاریک شد ابراهیم حرکت کرد،نیمه های شب هم برگشت.

خوشحال وسرحال!

مرتب فریاد میزد؛ امدادگر.امدادگر.سریع بیا ،ماشاالله زنده است!

ادامه مطلب


 

 

آشنایتمون به ۲سال میرسه 

ازهمون روزی که تو وبلاگ مشاوره محور، پست مسابقه عید مبعث بود ومن جز شرکت کننده ها بودمو شلوغ کاری میکردم

اونم جز شرکت کننده ها بود!

برعکس بقیه شرکت کننده ها که مثل خودم سعی میکردن یه فضا فان وشادو با کُری خوندن بوجود بیارن 

 اون جدی ومغرور کامنت میذاشت وحتی مخاطب قرارش دادم جوابمو نداد

تو دلم گفتم اه چقد مغرورو رومخه یه مسابقه شوخیه برافانه چقد خودشو میگیره

کلاً همین شد که ازش خوشم نمیومد

هم من هم اون جز فعالای اون وبلاگ بودیم 

برا بار دوم ،دومین برخورد وقتی بود که تو یه پستی ازهمون وبلاگ کامنت گذاشتم واومد منو مخاطب قرار دادو به من ایراد گرفت

اون روز کارد بهم میزدن خونم درنمیومد

تودلم گفتم اه بازاین پسره ی مغرور رو عصاب ازخودراضی 

ادامه مطلب


 

بهار که از راه می‌رسد

جوانه سر می‌زند، شکوفه می شکفد

باران نم‌نم می بارد آسمان نفس می کشد

بهار که از راه می‌رسد

زمین سبز می‌شود بلبل نغمه خوان می‌شود

روز نو می‌شود سال نکو می‌شود

اما… تو چطور؟

اگر شکوفه شکوفه بروید

و دریغ از شکوفه لبخندی که بر لبانت بنشیند چه؟

ادامه مطلب


 

 

 

این درد» به ما نشان می دهد که رابطه ی خودمان با خودمان درتنهایی مان » چگونه است؟

وچقدر قادریم باخودمان تنها بمانیم؟

وچقدر میتوانیم خودمان را تحمل کنیم؟

این درد » به ما خودمان را نشان میدهد وبعد گذرخواهد کرد.

ادامه مطلب


هوالعشق

 

سلام سلام:)

من اومدم اینبار بایه پست متفاوت معرفی کتاب:)

متفاوت کی بودم من:))

 

یه کتابی خوندم که خیلی برام جذاب بود

دوست داشتم باشما به اشتراک بذارم؛)

انقدر موضوعش برام جذاب بود که باوجود نداشتن وقت وشلوغی روزام شبونه همشوخوندم؛)

 

اونم کتابی نیست جز؟اگه گفتید؟

دیرین دیرین معرفی میشود:

​​​​​ سه دقیقه در قیامت

(مثلاً خواستم جذاب معرفی کنم)

این کتاب از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادیه که توسط نشر ابراهیم هادی سال ۹۸منتشر شده

تااونجایی که من فهمیدم وخوندم یه مدت کوتاهم جز پروفروشترینای سال بوده:)

 

داستان کتاب درمورد آدمیه که یه غده پشت چشمم ایجاد شده وباید عمل میشده ،عملش خیلی ریسکش بالا بوده واحتمال زنده موندنش زیر۵۰درصد(قربون ادبیات عامیانم)

طی عمل برا ۳دقه ازدنیا میره روح از بدن خارج میشه .

ادامه مطلب


 

 تمدن از آنجا آغاز شد که انسان به جای سنگ، کلمه پرتاب کرد.» 

انگار انسان متمدن فهمیده بود سنگ‌ ها به‌ اندازه کافی دردناک نیستند و دیگر پاسخگوی پرخاشگری او نخواهند بود.

 کلمات متنوع‌تر از سنگ‌ ها بودند، می‌ شد قبل از پرت کردن، انتخاب کرد که چقدر دردآور یا ویرانگر باشند. از سنگ‌ ها می‌شد گریخت اما از کلمات نه. 

درد سنگ‌ ها و کبودی‌ شان فقط تا چند روز باقی می‌ ماندند اما کلمات می‌توانستند تا آخر عمر همراه روز و شب و خواب و بیداری باشند و چنان چسبنده و پنهان در گوشه‌ای از روان مان زندگی کنند که دست هیچ روان‌ درمانگری در هیچ جلسه درمانی به آنها نرسد. 

کدام سنگ چنین قدرتمند بود!؟ 

ما سنگ‌ هایمان را پشت درهای تمدن جا گذاشتیم، اما آموختیم که چگونه آن حجم از خشونت و بیزاری و نفرت را در ابزار دقیق‌ ترمان که کلمات بودند، بگنجانیم. 

یاد گرفتیم که چطور گوشه‌ هایشان را تیز کنیم، لحن را به آن اضافه کنیم و طوری پرتابشان کنیم که حتی به نظر پیام دوستی بیایند!

انسانِ متمدن

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها